تن بی سر،سربدار گشته

آنکه مرا رها نمود با قلم و نی

می گفت بنویس آنچه میخواهد نی

نوشتم و نوشتیم برزورق عشق

خواندند زورق ها را بهر مالک نی

هیات داشتن بهر این حروف پرحرف

سوزاندن و شکست کاغذ و نی

آنکه مرا واداشت به نوشتن

افسوس فراموش کرد جرات نی

چه جرم سنگینی بود جرم نگارش

می سپردن  سرها را بالای نی

 بالا رفتن سر بهر مردان هیبت است

آن شه مردان قرآن می خواند بالای نی

حرمتش بسپار برجان و دلت با عشق

اکرمی سوز دلت بنگار با نوای نی



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها