امروز دوباره دلها لرزید اشکها غلطان و 13هزار مادر چشم براه امیدوارانه به ستاد رفتند .
عزیز دلم؛ منم رفتم ؛با پاهای لرزان و عصای دلخون؛ منم رفتم ؛
آمده بودم نوه گلت را نشانت بدهم ؛دلبرک بالا بلندم؛ امروز من مثل تو یواشکی از خانه بیرون رفتم ؛ یاد رفتنت به جبهه افتادم برای امیر حسین تعریف کردم گفتم بیا مثل پدر بزرگت یواشکی بریم تا کسی مارا نبیند ؛جان دل مادر روزی که رفتی پسرت در بطن مادرش یکماه بود امروز که به امید دیدنت آمدم نوه تو چهار ساله است . دنیای عجیبی است پسرم آنروز که رفتی با دوستانت هم پیمان شدید که حافظ خاک ایران باشید ؛ امروز حافظ نمایان ایران ؛ خاک را به دشمن نمیدهند می فروشند ؛ اجازه نمیدهند دشمن آبهای مارا تصرف کند آنها را می فروشند ؛ پسرم کجایی صید هم آزاد شده چون کشورهای دیگر نیازمند هستند ماهی هارا هم با تخمشان می فروشند؛ تا نسل ماهی هم کور شود ؛ آنروز قد و بالای تو و دوستانت رشید سربلند و کمر راست راه می رفتید ؛امروز همه دست به سینه و سر به زمین راه می روند آخر از گرفتن پستشان می ترسند ؛ پسرم آنروز جبهه ها یک کشور بودند شهردار ؛فرماندار ؛نماینده؛ وزیر و وکیل حضور داشتند ؛امروز در کشورهای بیگانه یک کشور ساختیم همه گرینت کارت دارند ؛پسرم شما باجیب خالی رفتید و دوستان حافظ آرمانها خزائن بیگانگان را پر می کنند ؛ پسرم آنروزها که می رفتید اینستا وسایتها نبودند تا یاد شما ثبت شود امروز از عشق بازی و راند و اختلاس و به رخ کشیدن جرائم بالای هم؛ چه سایتهایی منور شده ؛ پسرم ؛دلبرک بالا بلندم؛ آنروز تو دست خالی رفتی و من و 13هزار مادر چشم براه بازهم دست خالی برگشتیم .
تقدیم به پرستوهای عاشق که به آغوش کشور برگشتند عده ای آنقدر دیر برگشتند که بازماندگانشان در جهان آخرت چشم براهشان هستند


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها